بود در کشور افسانه ، کسی
شهره در نه گفتن
نام می خواهی ؟ نه
کام می جویی ؟ نه
تو نمی خواهی یک تاج طلا بر سر ؟ نه
تو نمی خواهی از سیم قبا در بر ؟ نه
مذهب ما را می دانی ؟ نه
خط ما می خوانی آیا ؟ نه
نه ، به هر بانگ که بر پا می شد
نه ، به هر سر که فرود می آمد
نه ، به هر جام که بالا می رفت
نه ، به هر نکته که تحسین می شد
نه ، به هر سکه که رایج می گشت
روزی آینه به دستش دادند
می شناسی او را
آه آری خود اوست
می شناسم او را
گفته شد دیوانه است
سنگسارش کردند
+ نوشته شده در سه شنبه دهم مهر ۱۳۸۶ ساعت 9:33 توسط رازینو
|