نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود

 

می توان بر جای باقی ماند

در کنار پرده ، اما کور ، اما کر

اندکی دورتر ! که سر تا پا

کینه ام ، خشم سر کشم ، قهرم

لب منه بر لبم ! که همچون مار

نیش در کام خود نهان دارم

گره بغض و کینه یی خاموش

پشت این خنده در دهان دارم